معنی کنایه از خوبرو
واژه پیشنهادی
حل جدول
ماه سیما
خوبرو
بهرو
کنایه از زیبا و خوبرو
ماهپاره
زن خوبرو
وجیهه
نیکوروی و خوبرو
ماه سیما، زیبا
وسیم
زیبا و خوبرو
وسیم
فارسی به انگلیسی
Fair
فارسی به عربی
وسیم
فرهنگ فارسی هوشیار
خوشگل
مترادف و متضاد زبان فارسی
پریچهر، پریرو، جمیل، خوبروی، خوشسیما، خوشکل، خوشگل، زهرهجبین، زیبا، صبیح، صبیحه، قشنگ، ماهسیما، مقبول، مهجبین، مهرو، مهسا، نکورو، نیکورو،
(متضاد) زشترو
لغت نامه دهخدا
کنایه. [ک ِ ی َ / ی ِ] (از ع، اِ) کنایه. کنایت. رجوع به کنایت و ماده ٔ قبل و ترکیبهای این کلمه شود.
فرهنگ معین
(کِ یِ) [ع. کنایه] (مص ل.) گفتن سخنی که بر غیر موضوع اصلی خود دلالت کند مانند ناخن خشک به معنی خسیس و ممسک. ج. کنایات.
معادل ابجد
908